شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
هـرکارمیکـنـم که نـلغـزم نـمیشودپیش تو سرشکـسـته نبـاشم نمیشود بایدکه سیل جـان مرا شـسـتـشودهدتطهـیر من به بـارش نـم نم نمیشود
هر قدرهم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبــاره بــنـدهات آدمنـمـیشـود آخـرکجـا فـرار کـنـم ازحـکـومـتتوقتی که مـهـربـانی تو کـم نـمیشود تو خـواسـتی که آمـدهام، بـیارادهاتهرگزبسـاط تـوبـه فـراهـم نـمیشود دنبال مستحـقی اگر،دست من بگـیر بیچارهتر از آنچه که هستم نمیشود من را بخراگرچه بهدردت نمیخورم چیزی که ازبـزرگی توکم نمیشود کارم اگر گره بخـورد گاه بهتراستاین بندگی به جز گره محکم نمیشود من زخـمـی محـبـتم و شکـر میکـنم بیزخـم سیـنـه لایق مـرهـم نمیشود ما روزهایم و روضهنشـیـنیم بیـشتر ماهی بـرای ماکه مـحـرم نـمیشـود ما کشتههای روضه واوهمقتیلاشکایندوجدا دقـیـقـهای ازهم نمیشود آن لحظهایکه خورد زمین بینقتلگاه هرگزغمی به سختی این غم نمیشود تنها که شد به دورتنش حلقهها زدندچون اوعقیق سرخ بهعالم نمیشود سبقت برای نیزه زدن برحـسین بودهـر بـازدم بـدون زدن دم نـمـیشـود آنقدر ضربه خورد زجسمش اثرنماندگل درگلاب اینهمه مبهـم نمیشود